– هوش هیجانی و ریشه های تاریخی
از زمانی که هوش هیجانی به عنوان یک مفهوم روانشناختی مطرح شد، برای روان شناسان مهم بود که بفهمند معنی واقعی آن چیست و از نظریهها و تحقیقات زیربنائی آن آگاه شوند (چرنیس[1]، 2000). بنابراین بهتر است تاریخچهای کوتاه از مفهوم و حوزه تحقیق آن ارائه شود.
وقتی روانشناسان شروع به نوشتن و تفکر راجع به هوش نمودند، بر جنبه های شناختی آن مثل حافظه و حل مسئله تأکید نمودند. هر چند که محققانی نیز بودند که جنبههای غیر شناختی آن را نیز شناسایی کردهاند. برای مثال، دیوید وکسلر[2] هوش را به عنوان توانائی عمومی افراد برای عملکرد هدفمند، تفکر مستدلانه و تعامل مؤثر با محیط تعریف نمود. همچنین، زمانی که به جنبه غیر تعقلی[3] آن، همانند جنبه تعقلی، اشاره نمود، آن را شامل ابعاد عاطفی، فردی و اجتماعی دانست، و عنوان نمود که تواناییهای غیر تعقلی برای پیش بینی توانایی افراد برای موفق شدن در زندگی، ضروری میباشند.
نه تنها وکسلر به جنبه غیر شناختی هوش اشاره نمود و آن را برای سازگاری و موفقیت مهم میدانست، بلکه رابرت ثرندایک، نیز راجع به هوش اجتماعی مطالبی نوشته است. متأسفانه کار او به فراموشی سپرده شد تا اینکه گاردنر[4] شروع به نوشتن هوش چندگانه[5] نمود. او پیشنهاد میکند که هوش درون فردی[6] و بین فردی[7]، به عنوان نوعی هوش، نیز به نوبه خود مهم می باشند (چرنیس، 2000).
پس وقتی در سال 1990 مایر و سالوی (به نقل از هایاشی[8] و آلن[9]، 2006) اصطلاح هوش هیجانی را به کار بردند، از کارهای گذشته در جنبههای غیر شناختی هوش آگاه بودند. آنها هوش هیجانی را به عنوان زیر مجموعهای از هوش اجتماعی، که شامل توانایی در برانگیختن احساسات و هیجانات خود و دیگران، تشخیص هیجانات و استفاده از این اطلاعات برای جهت دادن به اعمال و تفکر میباشد، میدانند. سپس، در سال 1990، گلمن از کار سالوی و مایر آگاه شد و این هم منجر به نوشتن کتاب «هوش هیجانی» شده است (چرنیس، 2000).
بعد از عنوان شدن هوش هیجانی توسط مایر و سالوی و عمومیت پیدا کردن آن توسط گلمن، به طور روز افزون در سالهای اخیر مورد توجه عوام قرار گرفت. امروزه هوش هیجانی توانایی شناخت و مدیریت هیجانات خود و دیگران تعریف شده است؛ و وقتی راجع به رشد افراد، عملکرد و رضایت از زندگی صحبت میشود یکی از موضوعات مهم است (پیکوارز، 2006). هوش هیجانی با اصطلاحات زیادی تعریف شدهاست؛ توانایی یا مهارت در ادراک، ارزیابی و مدیریت هیجانات خود، دیگران و گروهها، به طور متداول مورد استفاده قرار گرفتهاست (امر[10]، 2007-2005).
مایر و همکاران )2000، به نقل از پیکوورز، 2006) هوش هیجانی را به عنوان توانایی درک و بیان هیجانات، سازگار نمودن هیجانات با فکر و منطق، فهم و استدلال بر اساس هیجانات و نظم هیجانات در خود و دیگران تعریف نموده اند؛ و آن را شامل موارد زیر دانسته اند:
- خود-آگاهی[11]: ارزیابی لحظهای احساسات خود و استفاده از آنها به عنوان یک راهنما در تصمیم گیریها.
- خود-مدیریتی: اداره هیجانات خود به طوری که به جای اینکه یک عامل مداخله کننده باشند، نقش تسهیل کننده داشته باشند.
- آگاهی اجتماعی[12]: احساس و درک احساسات دیگران و توانایی درک دیدگاههای آنها.
- مهارتهای اجتماعی: اداره هیجانات برای برقراری ارتباط درست؛ موقعیتهای اجتماعی را با دقت بررسی نمودن و با روش درست با آن تعامل برقرار کردن.
همچنین تعریف بار- آن (2004، به نقل از مکتبی، 1387) از هوش هیجانی عبارت است از: مجموعهای از استعدادهای غیرشناختی، قابلیتها و مهارتهایی که توانایی فرد در سازگاری با مقتضیات محیط و فشارهای حاصله را افزایش میدهند. تأکید او بر هیجان و کارکرد اجتماعی یا رفتاری است. بر اساس نظر وی هوش هیجانی شامل پنج مؤلفهی زیر است:
مهارتهای بین فردی (یعنی توانایی در آگاهی و فهم هیجانهای دیگران)
کارکرد درون فردی (یعنی توانایی در آگاهی و فهم هیجان خود)
انعطافپذیری (یعنی ظرفیت انعطاف و تغییر در هیجانهای خود)
مدیریت استرس (به معنایتوانایی عمل کردن در موقعیتهای فشارزا و کنترل هیجانهای خود)
خُلق عمومی (یعنی ظرفیتِ داشتن خوشبینی و ابراز هیجانها به صورت مثبت(
کاملاً بدیهی است که بگوییم بدون بازتابهای مثبت و منفی هیجانی، تجارب ما کاملاً خنثی و بیرنگ خواهند بود. با این وجود، هرگز نمی توانیم مراقب آنچه برای ما و دیگران اتفاق می افتد، باشیم. به همین خاطر هوش هیجانی اهمیت زیادی پیدا میکند.
روانشناسان سه نوع هوش را تشخیص داده و آنها را در سه طبقه دسته بندی نمودهاند:
هوش انتزاعی (توانایی درک و استفاده از نمادهای کلامی و ریاضی)،
هوش عینی (توانایی درک و دستکاری اشیاء)،
و هوش اجتماعی (توانایی درک و ارتباط برقرارکردن با افراد)،
که اینها هوش درون فردی و بین فردی را نیز در بر میگیرند.
هوش اجتماعی به عنوان توانایی درک و مدیریت ارتباط با زنها، مردها، پسرها، دخترها و غیره و نیز عمل کردن هوشمندانه در ارتباط با افراد تعریف شدهاست.
هوش بین فردی به عنوان توانایی درک افراد و چگونگی انگیزههای آنها در عملکردهای فردی و گروهی تعریف شدهاست. بسیاری از فروشندگان موفق، سیاستمداران، معلمان، رواندرمانگران و رهبران مذهبی به طور کلی افرادی هستند که هوش بین فردی بالایی دارند.
هوش درون فردی توانایی در توجه به خود و عمل کردن مؤثر در زندگی میباشد که این تواناییها در 5 طبقه دستهبندی شدهاند:
- خود-آگاهی: مشاهده و ارزیابی خود و شناخت لحظهای احساسات.
- مدیریت هیجانی[13]: به دستکاری هیجانات و تمایلات اشاره دارد؛ شناختن آنچه پشت این احساسات نهفته است و روشهای مقابله با ترس، اضطراب، خشم و ناراحتی.
- خود انگیزی[14]: استفاده از هیجانات در مسیرهدفها، خودکنترلی، به تأخیرانداختن لذتها و کنترل محرکها.
- همدلی[15]: حساس بودن در مقابل احساسات دیگران و انتقال دیدگاههای افراد به خود آنها.
- اداره کردن روابط[16]: یعنی مدیریت هیجانات در ارتباط با دیگران، شایستگی اجتماعی و مهارت های اجتماعی.
توانایی مدیریت هیجانات و مقابله با استرس یکی از جنبههای کلیدی هوش هیجانی است، که اهمیت آن برای موفقیت در زندگی تأیید شدهاست. هوش هیجانی در درک اطلاعات هیجانی و استدلال هیجانی نقش زیادی دارد. میشود گفت، هوش هیجانی حاصل تاریخچهای از نظریهها و تحقیقات در شخصیت، جامعهشناسی و همچنین روانشناسی میباشد. تأکید زیادی بر انجام تحقیقات در این زمینه شده است. توانایی هوش هیجانی، نقش زیادی در افزایش بهزیستی روان شناختی و موفقیت در بسیاری از حوزههای زندگی دارد (امر[17]، 2007-2005).
[1]. Cherniss
[2]. David Wechsler
[3]. non-intellectual
[4]. Gardner
[5]. multiple intelligence
[6]. intrapersonal
[7]. interpersonal
[8]. Hayashi
[9]. Alan
[10]. Amar
[11]. Self-awareness
[12]. Social-awareness
[13]. Managing emotions
[14]. Motivating oneself
[15]. Empathy
[16]. Handling relationships
[17] Amar