زندگی بدون دست و پا شاید واسه خیلی از ما قابل تصور نباشه؛ اما این دختر ۲۵ ساله کلمبیایی که از اول تولد از داشتن دست و پا محروم بوده، حالا یکی از بهترین مشاوران کشور خود یعنی کلمبیاست.
مجله مهر: «زولی سانگینو» ثابت کرده که معلولیت نمی تونه اون رو از پا دربیاورد و با همین معلولیتش تونسته به یه سخنران بزرگ تبدیل شه و درنتیجه الهام بخش کسائی شه که در برابر مشکلات زندگی کم آورده ان. زولی که در بوگوتای کلمبیا زندگی می کنه، درباره خودش می گوید: «درسته که من دست و پا ندارم؛ اما نمی گذارم که این موضوع مانع زندگیم شه. من در شرایط سختی بزرگ شده و در مدرسه بارها اذیت شده ام. همکلاسی ام مسخره ام می کردن و به من می گفتن فضایی! من زندگی سختی داشتم تا جایی که بارها به فکر خودکشی افتادم.»
زولی درباره اینکه که چیجوری از یه دختر ضعیف به یه آدم موفق رسیده میگه: «خونواده و دوستانم منو به زندگی بازگرداندند و حالا من به علم آموزان مدرسه تا صاحبان کسب وکار و حتی زندانیان هم مشاوره می دهم. با کودکانی که مثل خودم مورد آزار و اذیت واقع می شن یا دارای معلولیت هستن، صحبت می کنم تا به اون ها نشون بدهم که محدودیت ذهنی و فیزیکی نباید اون ها رو متوقف کنه. می خواهم به مردم نشون بدهم که شما می تونید هر کاری رو بکنین به شرط اینکه خودتون بخواین و ذهنتون رو روی اون متمرکز کنین.»
زولی از همون اول تولد با یه مشکل بدنی به نام سندروم تترا آملیا به دنیا اومد. این مریضی ژنتیکی نادر باعث می شه که دست و پاهای جنین داخل رحم مادر تشکیل نشه. زولی سه داداش و دو آبجی هم داره؛ اما هیچ کدوم از اون ها دچار این مریضی نشده ان. زولی فقط دو سال داشته که پدرش رو هم از دست می دهد تا مشکلات این خونواده بیشتر شه. مدرسه رفتن هم واسه زولی خیلی سخت بوده و همیشه از طرف علم آموزان مدرسه مورد آزار و اذیت قرار می گرفته؛ بخاطر این بارها مجبور شده که مدرسه اش رو عوض کنه.
زولی می گوید: «از ۶سالگی فهمیدم که با بقیه هم سن وسال ام متفاوت هستم و یهو فهمیدم که اون ها می تونن بدوند؛ اما من نمی توانم. بارها از مادرم پرسیدم که به چه دلیل من با بقیه فرق می کنم؟ اما اون همیشه در جواب می گفت که تو با بقیه متفاوت نیستی. اما بچه ها در مدرسه این جوری فکر نمی کردن. اون ها به من لقب فضایی دادن. خوراکی هاشون رو به سمتم پرت می کردن و این واسه من وحشتناک بود.»
زولی یه بار هم در ۱۵ سالگی مبادرت به خودکشی کرده: «من اون زمان با این فکر می خوابیدم که وقتی که صبح از خواب بیدار می شوم به یه آدم دیگه تبدیل شده باشم. در مدرسه هیچ دوستی نداشتم و همه هم منو رانده کرده بودن و هیچ امیدی به ادامه زندگی نداشتم. تلاش های مادرم هم واسه بالا بردن روحیه ام فایده ای نداشت؛ چون شدیدا احساس پستی می کردم. پس به طبقه چهارم ساختمون رفتم و عزممو جزم کردم که خودمو از بالا به پایین پرت کنم که حالا خوبیش اینه مادرم قبل از اینکه این کار رو انجام دهم، منو پیدا کرد و در حالی که شدیدا ناراحت بود؛ منو در آغوش گرفت و گفت: همه چیز درست می شه. اون به من گفت که باید بدرخشم و به بقیه هم نشون بدهم که با همین معلولیت می توانم یه زندگی عادی خوشحال داشته باشم.»
«گولرمینا» مادر زولی از همون شروع زندگی با رقابت های زیادی روبه رو بوده و بزرگ کردن ۶ بچه که یکی از اون ها معلوله، اونم بدون حضور همسر کار سختی واسه اون بوده؛ اما این مادر در شرایطی که کسی در مخارج زندگی و بزرگ کردن یه کودک معلول به اون کمکی نمی کرده، همیشه خیلی با جدیت و تلاش زیاد کار کرده. زولی هم در آخر مادر رو سرمشق خود قرار می دهد تا بتونه روی پای خود بایستد: «اوایل واسه حمل ونقل می بایست فردی مسئول جابه جا کردن من می شد؛ اما کم کم یاد گرفتم چیجوری بایستم و خودم حرکت کنم. مادرم کارای شخصی ام مثل مرتب کردن تخت، مسواک زدن و لباس پوشیدن رو به من آموزش داد. اون می خواست تموم کارایی رو که یه آدم سالم توانایی انجام اون رو داره، من هم انجام بدهم.»
بعد از اتفاقی که در ۱۵ سالگی واسه زولی افتاد، اون عزمشو جزم کرد که با اعتمادبه نفس و کمک مادرش با زندگی مقابله کنه. در ۱۸سالگی به دانشگاه هنر رفت نقاشی خواند و از اون زمان بود که معروف شد و سخنرانی هاش شروع شد: «اولین باری که سخنرانی کردم در جمع ۴۰۰ نفر از دانشجویان دانشکده و والدین اون ها بود. پس از به آخر رسیدن سخنرانیم همه تحت تاثیر قرار گرفتن و منو تشویق کردن.»
زولی حالا یه نقاش هم شده و با دهنش نقاشیای زیبایی می کشد که با در نظر گرفتن معلولیتش باور نکردنی به نظر می رسه اما اون قلم رو با دهنش میگیره و با اعتماد به نفس کارش رو ادامه میده.
اون تا حالا هیچ کمکی از طرف دولت دریافت نکرده و با اینکه واسه رفتن به مسیرهای طولانی نیاز به ویلچر داره، پول خریداری اون رو نداره.
زولی دوست داره روزی ازدواج کنه و صاحب بچه شه. رفتن به کشورای خارجی و سخنرانی کردن در کشورای دیگه، آرزوی بعدی زولیه.
اون می گوید: «من ثابت کرده ام که معلولیت نمی تونه مانعم بشه. من وقتی در زندگیم از همه چیز ناامید بودم و خودمو واسه مرگ آماده کرده بودم؛ اما الان حالم خوبه و دوست دارم بقیه هم به این حال خوب برسن.»