فرهنگ
فرهنگ ارزشها ایدهها، نگرشها و نمادهای آگاهـانـه و ناآگاهانهای است که رفتار انسان را شـکل میدهد و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود [1]. واژه فرهنگ همواره منبع سوء تعبیر واختلاف بوده است. مردم شناسان، فرهنگ را شیوههای زندگی که توسط گروهی از مردم ایجاد میشود و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود،میدانند. آنچه در تمام تعاریف فرهنگ میباشد آن است که فرهنگ قوانین نانوشتهای است که در بیشتر مواقع به راحتی قابل مشاهده نیست و همین امر کار مدیران را در بر قراری ارتباط مؤثر مشکل میکند. با وجود این که افزایش ارتباطات تعدادی از گرایشات ملی مانند: رنگ، لباس، موسیقی و حتی غذا و نوشیدنیها را تا حد زیادی مشابه کرده است[2].و حتی عدهای معتقد اند که جهان به سمت نوعی همگون سازی پیش نمی رود بلکه به سمتی حرکت میکنیم که تضاد، تنوع و گونههای مختلف در آن وجود خواهد داشت.
اعلامیۀ یونسکو (1995) دربارۀ جایگاه فرهنگ در عصر جهانی سازی به این صورت بیان شده است:
“درگیری، پذیرش و درک تنوع و تفاوتهای فرهنگی و ارزش و احترام برای تنوع غنی موجود درفرهنگهای مختلف”.
هافستد (1991) سه بعد طبیعت انسانی، فرهنگ و شخصیت را از نظر جایگاه و ویژگیهای آن مورد برسی قرار میدهد.
[1]-Hofstede
[2]-Morphi
صاحب نظران و فرهنگ شناسان، برای فرهنگ، انواع یا سطوح مختلفی را ذکر میکنند و مبنای متفاوتی را برای تقسیم بندی در نظر میگیرند. یکی از تقسیم بندیها بر مبنای دامنۀ شمولیت، زمانی و جامعه تحت پوشش میباشد. در این تقسیم بندی انواع فرهنگ عبارت است از:
1.فرهنگ ملی
2.فرهنگ عمومی
3.فرهنگ تخصصی
4.فرهنگ سازمانی
2-7-1 فرهنگ ملی
فرهنگی است که چندین نسل در آن مشترک اند و به عنوان عامل مؤثر در تعیین هویت ملتها قلمداد میشود.
2-7-2 فرهنگ عمومی
فرهنگی است که وجوه مشترک زیادی با فرهنگهای ملی دارد ولی در مظاهر فرهنگی با تغییرات متناسب با شرایط و مقتضیات محیطی همراه بوده است. به یک معنا فرهنگ عمومی، ظهور و نمود فرهنگ ملی در دورههای زمانی کوتاه مدت و تحت تأثیر شرایط زمانی است. عموم افراد جامعه در فرهنگ عمومی مشترک اند.
2-7-3 فرهنگ تخصصی
فرهنگی است که بخشی از افراد یک جامعه براساس حرفه و تخصص و حوزه شغلی خویش در آن مشترک اند.
2-7-4 فرهنگ سازمانی
فرهنگی است که اعضای یک سازمان در آن مشترک اند.
انســان امروزی در جامعهای زنـدگی میکند که تحت سیطره سازمانهاست. انسان امروزی در سازمان متولد میشود و در طول زندگی اش با سازمانهای مختلفی سر و کار دارد و در نهایت توسط همین سازمان به خاک سپرده میشود. این سازمانها بنابر مقتضیات و نیاز جوامع و متناسب با شرایط ویژه هر جامعه شکل گرفته و رشد میکنند (عباس زادگان،1379).
بی شک دنیای امروز، دنیای سازمانهاست و متولیان این سازمانها انسانها هستند. به عبارت دیگر، فلسفه وجودی سازمان متکی به حیات انسان است. انسانها در کالبد سازمانها روح میدمند آن را به حرکت در می آورند و اداره میکنند. سازمانها بدون وجود انسان، نه تنها مفهوم نخواهد داشت، بلکه اداره آنها نیز میسر نخواهد بود. انسان همواره از سازمان به عنوان ابزار و وسیلهای برای نیل به هدفهای خود سود جسته است و در تلاش بوده است، تا بر اساس اهداف مورد نظر به ایجاد وگسترش سازمانهای مناسب بپردازد.
هنگامی که یک سازمان به صورت یک نهاد در می آید دارای نوعی حیات و زندگی میشود که با زندگی اعضای آن متفاوت است و به خودی خود دارای ارزش میشود. از این رو هنگامی که سازمان به صورت یک نهاد در می آید الگوی خاصی از رفتار، مورد قبول همه اعضای سازمان قرار خواهد گرفت که در همه جای سازمان به چشم میخورد.
با توجه به هدفهای گوناگونی که ممکن است افراد با جامعه داشته باشند سازمانهای متنوعی بوجود آمده است و خواهد آمد که هر کدام خصوصیاتی را دارا هستند که همین امر باعث شده که تعریف جامع و مانعی برای سازمان دشوار باشد. با این اوصاف چند نمونه از تعاریف سازمان ذکر میگردد.
“سازمان یک سیستم تقسیم کار و هماهنگ کننده است، افرادی که نمی توانند به تنهایی اهداف را تحقق بخشند، با گرد هم آمدن به صورت یک گروه و با پیوند دادن مساعی، دانش، مهارت و استعدادهایشان تحقق پذیری اهداف را تأمین میکنند ” (کبیری،1374).
“سازمان یک ماهیت اجتماعی، دارای هدف و ساختار مرز قابل تشخیص است ” (زارعی،1380).
“سازمان عبارت است از: سیستمی متشکل از اجزای به هم پیوسته، مبتنی بر نظم و انضباط که به منظور دستیابی به هدفهای خاص فعالیت میکنند “(زاهدی،1376).
“یک سازمان همانند یک فرد دارای شخصیت است که میتواند خلاق، دوستانه، انعطاف پذیر، محافظه کار یا صمیمی باشد ” (رابینز،1374).
“سازمان عبارت است از، فرایندهای نظام یافته از روابط متقابل افراد برای دست یافتن به هدفهای معین ” این تعریف از پنج عنصر تشکیل شده است:
1.سازمان همیشه از افراد تشکیل میشود.
2.این افراد به طریقی با یکدیگر ارتباط دارند و بین آنها روابط متقابل برقرار است
3.این روابط متقابل را میتوان نظام بخشید.
4.کلیه افراد در سازمان دارای هدفهای مشخصی هستند و بعضی از این هدفها در عملکرد آنها اثر میگذارند. هر فرد انتظار دارد که از طریق همکاری در سازمان به هدفهای شخصی خود نیز نائل شود.
- این روابط متقابل همچنین نیل به هدفهای مشترک سازمان را میسر میکند و اعضای سازمانها برای دست یافتن به هدفهای فردی، حصو ل هدفهای مشترک سازمانی را دنبال میکنند. باتوجه به تعریف فوق، سازمان چیزی جز روابط متقابل بین افراد نیست و ساختار سازمانی این روابط متقابل را که شامل تعیین نقشها، روابط بین افراد، فعالیتها، سلسله مراتب هدفها و سایر ویژگیهای سازمان است، منعکس مینماید.
در تمامی تعاریفی که از سازمان میشود همگی تعاریف براین نکته تأکید دارند که سازمان بر اساس هدفی بنا میشود که از طریق روابط بین کارکنان و همکاری آنان و تبادل با محیط به هدف مورد نظر سازمان دست مییابند. و این اهداف سازمانی قبل از بوجود آمدن سازمان تعیین میشوند و سازمان یک محیط باز دارد. اگر به مفهوم سازمان توجه کنیم رابطهای خاص میان دو مفهوم فرهنگ و سازمان مییابیم.